باشگاه فرهنگی ورزشی شاهین هفتکل
باشگاه فرهنگی ورزشی شاهین هفتکل
fc-shahin 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باشگاه ورزشی شاهین هفتکل و آدرس shahin7kl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





این پسر بچه با پدرش تنها زندگی می کرد و رابطه ای ویژه میان ان دو وجود داشت
گرچه پسر بچه همیشه هنگام بازی روی نیمکت کنار زمین می نشست ... اما پدرش همیشه در بین تماشاچیان بود و به تشویق او می پرداخت
این پسر بچه در هنگام ورود به دبیرستان هم لاغرترین دانش اموز کلاس بود
اما پدرش باز هم او را تشویق می کرد که به تمرین هایش ادامه دهد گر چه به او می گفت که مجبور نیست این کار را انجام دهد
اما پسر که عاشق فوتبال بود تصمیم داشت ان را ادامه دهد
او در تمام تمرین ها حداکثر تلاشش را می کرد به این امید که در اینده ای نه چندان دور بتواند در مسابقات شرکت کند
در مدت چهار سال دبیرستان او در تمام تمرین ها شرکت کرد ... ولی .... هم چنان یک نیمکت نشین باقی ماند
پدر وفادارش همیشه در میان تماشاچیان بود ...... و او را تشویق می کرد
پس از ورود به دانشگاه ... پسر که همچنان علاقه مند به بازی و شرکت در مسابقات بود فوتبال را ادامه داد ... و همیشه در تمام تمرین ها با تمام وجود شرکت می کرد... ولی پسر جوان به علت جثه ی ریزش ... با وجود همه ی تلاش ها ... در هیچ مسابقه ای بازی نکرد ولی پدرش هم چنان .........

در یکی از روز های مسابقه های فصلی فوتبال زمانی که پسر برای اخرین مسابقه به محل تمرین می رفت ... مربی با یک تلگرام پیش او امد
پسر جوان تلگرام را خواند ... و سکوت کرد
او در حالی که سعی می کرد ارام باشد زیر لب گفت : پدرم امروز صبح فوت کرده است اشکالی ندارد امروز در تمرین شرکت نکنم ؟؟؟
مربی دستانش را با مهربانی روی شانه های پسر گذاشت و گفت : پسرم این هفته را استراحت کن . حتی برای اخرین بازی در روز شنبه هم لازم نیست بیایی
پسر رفت
روز شنبه فرا رسید
پسر جوان به ارامی وارد رخت کن شد
وسایلش را کناری گذاشت
مربی و بازی کنان از دیدن دوست وفادارشان حیرت زده شدند
پسر جوان به مربی گفت : لطفابذارید من امروز بازی کنم ... فقط همین یک روز
مربی وانمود کرد که حرف های او را نشنیده است
امکان نداشت او بگذارد ضعیف ترین بازی کن اش در مهم ترین مسابقه شرکت کند
اما پسر ... شدیدا اصرار می کرد
در نهایت مربی گفت ... باشد می توانی بازی کنی
مربی وبازی کنان و تماشاچیان نمی توانستند ان چه را که می بینند باور کنند
این پسر که هرگز در هیچ مسابقه ای شرکت نکرده بود ... با وجود جثه ی لاغر و ضعیف اش ... تمام حرکاتش به جا و مناسب بود و تیم مقابل به هیچ طریقی نمی توانست مانع او شود

او می دوید
پاس می داد
دفاع می کرد
و در دقایق پایانی بازی پاسی داد که منجر به برد تیم اش شد
بازیکنان او را روی دست هایشان بالا بردند و همه او را تشویق می کردند
اخر کار وقتی تماشاچیان ورزشگاه را ترک کردند مربی دید که پسر جوان تنها در گوشه ای نشسته است
مربی گفت : من نمی توانم باور کنم تو فوق العاده بودی چطور توانستی به این خوبی بازی کنی ؟؟؟
پسر در حالی که اشک هایش را پاک می کرد گفت : میدانید که پدرم فوت کرده است... ایا می دانستید او نابینا بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سپس ... لبخند کمرنگی روی لب هایش نشست و گفت : پدرم به عنوان تماشاچی در تمام مسابقه ها شرکت می کرد ... اما امروز اولین روزی بود که او می توانست به راستی بازی مرا ببیند و من می خواستم به او نشان بدهم که چقدر خوب بازی می کنم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:شاهین ,هفتکل ,فوتبال,ورزش هفتکل,سایت هفتکل, ] [ 12:3 ] [ بازیکن ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

در هوا چند معلق زنی وجلوه کنی ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






shahin